6 ماهگی محمدطاها
سلام به عزیز مامانی 6 ماهه.اره عزیزم دیگه رسما 6 ماهاه شدی ...گلم نگران از این بودم که چرا غلت نمیزنی ولی اول این ماه خداروشکر هم غلت زدی و هم وقتی برای اولین بار گذاشتم بشینی دیدم خودت بدون تکیه گاه هم میتونی بشینی...از ماه سوم میتونی بخندی ولی وقتی دوربین رو میبینی نمیشه خندوندت ولی این ماه موفق شدم که از خنده های شیرینت چند تا عکس خشگل بگیرم فدات شماولین بار که گذاشتمت رو رورورک تونستی راه بری شیرینم. رورورک رو خیلی دوست داری خوب به هر حال هرجه که دلت میخواد باهاش میری و منم دیگه میتونم به کارام برسم البته همیشه چشمم بهت هست مامانی به داشتن گل پسر زرنگی مثل تو افتخار میکنه ... و از این بابت روزی هزار مرتبه خدارو شکر میکنم گلم از ماه بد میتونیم غذای کمکیتم شروع کنیم ولی تو اواخر شش ماهگی یه واکسن داری انشاالله اونم پشت سر میذارم بازم خداروشکر که به عید نمیوفته..
خشگل پسر من اینجا فشن کرده.چقدر هم بهش میاد
اینم دختر عموی خشگلت زهرا خانومه...خیلی دوست داره وقتی میان خونه مامان بزرگ اول میاد با تو بازی میکنه...تو هم دوستش داری وقتی میبینیش ذوق میکنی
اینجا حموم کرده بودی رفته بودی تو لحاف تشکت که سرا نخوری خدایی نکرده...
راستی تو کریر خیلی زود خوابت میبره همیشه تو اون میخوابونمت اینم وقتیه که از خواب بیدار شدی
داشتم لباساتو عوض میکردم و تو هم که از بس از لباس عوض کردن خوشت میاد داشتی بازی میکردی و نمیذاشتی لباساتو بپوشونم
اینم وقتیه که خشگل پسرمون نشسته .قربون خنده های شیرینت برم که وقتی میشینی صد برابر با مزه تر میشی
غلت میزنیو میری همش گل منو بکنی نکن گلم من اون گل رو خیلی دوست دارم .شاید هم میخوای فقط یه گل تو خونه باشه که اونم خودتی
اینم وقتیه که تو روروک نشستیو چقدر هم خوشحالی
اینم پسر فشن ما....
قربون خنده های خشگلت برم ماهم...
داشتم پوشکتو عوض میکردم وقتی برگشتم دیدو زیراندازت روت هستش...