17 و 18 ماهگی نفسم
سلام جیگر مامان عشق مامان نفس مامان عمر مامانی اونقدر میخوامت که دیگه حتی یه لحظه نفس کشیدن بدون تو واسم مساویه با مرگه خدارو روزی هزار مرتبه شکر میکنم به خاطر دادان غنچه خشگلی مثل شما به ما عزیزم فدای خنده هات بشم من الهی فدای اون راه رفتنات بره مامانی گل مامانی دیگه داره میدویه...قربونت بشم عزیزم.....گل پسر من 17 ماهگیت مبارک باشه عزیزم دیگه چون هوا سرد شده لباس های زمستونیه گل پسرم رو درااآوردیم بپوشه که یه وقت قندعسل من سرمانخوره خداروشکر تا حالا سرمانخوردی عزیزم آخه مامانی خیلی مواظب گل پسرم بوده تو روزای زمستون سرد به خاطر عزیزم حتی وقتی حوصله ام سر میرفت هم زیاد به خونه مامان جون اینا هم نمیرفتم که نکنه عزیز من سرمابخوره از یه طرف محیاجون عزیزم چون همش تو گردش هستش سرما میخوره به خاطر اونم نمیریم خونه مامان جون که بهت سرایت نکنه خلاصه تو این فصل کلی حوصلم تو خونه سررفت ولی به خاطر نفسم تحمل کردم که جوجوی من مریض نشه خدایی نکرده.گلم واکسن 18 ماهگیت 19 اسفند بود بردیم واکسنتو زود زدیم که چند روز مونده به عید دردش دیگه نموند...یکی از پا و یکی از دستت واکسن رو زدن دستت رو نفهمیدی ولی پاتو جون راه میری وقت بلند میشدی همش پاتو میگرفتی و گریه میکردی بعد دوباره مینشستی ودل مامان کباب میشد وقتی میدید پسرک شلوغش گوشگیر شده هر کی رو میدیدی پاتو نشون میدادی و میگفتی اوف شده.... روز بعد بعد از ظهر دیگه خوب شده بودی گلم...بالاخره واکسنات هم خداروشکر تموم شد وزنت هم 12 کیلو و700 گرم بود مثل همیشه مسول بهداشت گفت که همه چیش عالیه...با قد 84 عزیزمن دیگه 16 تا دندون خشگل تو دهنت غنچه اش داره....
گل پسرکم چسبیده به مامانی و نمیذاره برم به کارام برسم
قربون خنده هات برم جیگرم
نفسم اینجا داره غذامیخوره با چایی...
یه ماشین آتشنشونی هم داره که سوار میشی روش و بیچاره رو هی میرونی اینور اونور ولی موندم این ماشین هیچیش نمیشه ....