13و14 ماهگی نفسم
سلام گلم .خوبی گل پسرم فدات شم الهی ....عزیزم 13 ماهگیت مصادف شد با ماه محرم و شما اولین بار بود که صدای هیئت و طبل و زنجیر میشنیدی اولش وقتی صداش میومد میترسیدی و گریه میکردی ...واس همین بابا گفت اینطوری نمیشه باید ببریم از نزدیک ببینه که نترسه واسه همین شبا با بابایی میرفتی هیئت و دیگه به قول بابا به ترست غلبه شد روز مراسم شیرخوارگان باز نبردمت خیلی دلم میخواست ببرمت ولی میگفتن باز طبق معمول بچه ها بیماری اسهالو استفراغ گرفتن منم ترسیدم و تورو نبردم و از تلوزیون مراسم رو همراهی کردم.....روز تاسوعا و هم رفتیم سرمزار فاتحه دادیم برگشتیم روز تاسوعا هم که شبیه خوانی بود تو خوابیده بودی بابا یکم پیشت موند من رفتم یکم تماشا کردم ولی یکم بعد دیدم بیدار شدی و با بابا اومدی اونجا تو هم داری تماشا میکنی ......گل پسرم همش داری راه میره و تلو تلو میخوره زمین....فدات شم من الهی عزیزم
اینجا با بابا رفتیم شمع روشن کنیم روز اول شام غریبان هست....
این نقاشی رو هم یه مسابقه بود با موضوع محرم عاشورا...از اداره عمو خواسته بودند مامانی کشیده ....که برنده هم شد
اینجا روز عاشورا هست که بهت شترارو نشون دادیم بعدش مگه میتونستیم تورو به خونه بیاریم.....